در دل آفتاب بس تابان
من تورا ميشناسم اي باران
گرچه خورشيد را نمي بينم
من شبم اي بهاربيداران
اي که با ياد تو نسيم عشق
مثل يک باغ روشن وجاريست
هيچ شوقي شبيه چشم تو
اينقدر مهربان وزيبا نيست
در دل آسمان بي رنگي
برگ سبزي ست رو به بالاها
رونق قطره هاي اقيانوس
مانده در قلب تشنه حالاها
قلب تشنه منم تو آب تويي
آه آن عشق پرشتاب تويي
ساقي سرزمين آرامش
لحظه مستي شراب تويي
شب ترک خوردوتو تو تابيدي
قلبها سوي تو روانه شدند
درجهاني که عاشقي باقي ست
مردم عشق جاودانه شدند.
درباره این سایت